گفتم....

گفتم:

مادربزرگ نمی‌خواهی بروی دکتر

چین و چروک دور لب‌هایت را برداری

کمی جوان شوی و زیباتر؟

 

خندید و گفت:

خدابیامرز پدربزرگت

مرا با همین اسناد و مدارک هم

سخت می‌شناسد

این‌ها رد بوسه‌های آن دورانند

ما به پای هم پیر نشدیم

که حسرت جوانی بخوریم

 

گفتم:

از کجا می فهمد، این لب همان لب است

و این غنچه همان غنچه؟

 

گفت باغبان هم نفهمد

گل که خوب می‌داند

در کدام باغچه روییده.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 اسفند 1394برچسب:, | 20:48 | نویسنده : سپید گل |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پارسیان دانلود