مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت.
به همبرگر می گفت همبرگرد،
به سطل سلط،
زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. خلاصه حرفهایش همیشه شادم میکرد...
برای احوال پرسی كه زنگ مى زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم.
هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد.
زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود،
برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند.
دنیای عجیبی داریم ما آدم ها......
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست...
زندگى یعنى همین پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها...
زندگی ذرهی کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم؟.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
ساده که باشی...
آدمهاخیلی زود دوستت میشوند و تو خیلی دیر میفهمی دشمنت بودند......
ساده که باشی....
آدمها با همه کمبودهایشان به غرورت حمله میکنند و باهمه غرورشان مچاله ات میکنند....
ساده که باشی....
آدمها تورا همیشه بازی میکنند و خودشان همیشه بازیگران پشت پرده میمانند....
ساده که باشی....
آدمها اوقات بیکاری را باسادگی ات پرمیکنند و تو در لحظه های اندوه تنها می مانی....
ساده که باشی....
سادگی ات را حماقت میخوانند و کسی نمیفهمد تو از فرط''''آدم بودن'''' ساده ای......
همیشه چوب ساده گیم را خوردم اما وجدانم راحته..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻳﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﺤﻘﺮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ
ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﯽﺷﻤﺮﻳﻢ!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻳﻪ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﻭ ﺳﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﯼ!!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﭘﺮﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺯﻧﮓ
ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺯﺩﻳﻢ ﻭ ﻛﻠﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﯽﺧﻨﺪﻳﺪﻳﻢ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﮔﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ، ﺩﺭﺏ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﻪ ﺑﺮ ﻣﻴﮕﺮﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻛﻪ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺸﻴﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﻼﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻛﻨﻴﻢ...!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﻓﺎﻣﻴﻞ
ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﺕ ﭘﺴﺘﺎﻝ ﻭ ﭼﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎ "ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺍﯼ" ﻫﻢ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ...
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﯽﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ
ﺟﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﻛﺮﺩﻳﻢ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﻭﺭﺑﻴﻨﺎﯼ ﻋﻜﺎﺳﯽ ﻭ ﻓﻴﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽﺑﻴﻨﻴﻢ!!!
ﻗﺪﯾﻤﺎ ﯾﻪ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻪ، ﺑﺎ ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ، ﻭﻟﯽ ﮐﻮ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻪ؟
ﮐﻮ ﺍﻭﻥ ﻓﺎﻣﯿﻞ؟
ﮐﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ؟
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮﯼ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻣﻮﻧﺪ....!!.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ
بر آنچه گذشت ، آنچه شکست ، آنچه نشد ...
حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد...
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
داستان کوتاه سرباز بی دست و پا
سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت: پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ ولی خواهشی از شما دارم.رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.
پسر ادامه داد : ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی کند.
پدرش گفت: ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است. ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.
پسر گفت: نه؛ من می خواهم که اودر خانه ما زندگی کند آنها در جواب گفتند: نه؛ فردی با این شرایط موجب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی.
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
پسر آنها یک دست و پا نداشت !!
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺣﮑﻢ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯿﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﮕﻮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺍﺯ ﺣﺲ ﺍﺕ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻨﺪ
ﺗﺤﻘﯿﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺣﻘﯿﺮﻧﺪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺍﻧﺪ
ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ ﻫﺎﺳﺖ
ﺳﺮ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻌﻨﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺗﺮﺳﯿﻤﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﻭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺁﻫﻨﮕﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪ...
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
از باغ میبرند چراغانیات کنند
پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تارتا کاج جشنهای زمستانیات کنند
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانیات کنند
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی
شاکی بشی ولی شکایت نکنی
گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری
خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری
خیلی هادلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی. . .
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
غفلت...
وقتی جبرییل به حضرت محمد گفت:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
به نسل های بعد بگویید ...
که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...
نسل ما خود پیاز بود ...
که هر که ما رو دید گریه کرد
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، تنهایی ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
باران که می بارد چشم هایم با آسمان به تفاهم میرسند چه وجه اشتراک لطیفی است بین
هوای دل من با این روزهای پایانی
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
کسی هست؟
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
وقتی دلت گرفت بروزیربارون قدم بزن ویه دلسیر گریه کن تاسبک شی.کسی اشکاتوهم نمیبینه .
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
همیشه برای “ماندن ” دلیل هست …
و برای “رفتن” بهانه.
همیشه برای “خواستن” نیاز هست …
و برای “رد کردن”، مصلحت.
همیشه برای “داشتن” فضا هست …
و برای “نداشتن” تقصیر.این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،
به پای ماندن و دست خواستن و عشق داشتنت، بر می گردد
اگر داری که بسم الله …
اگر نه، جهان پر است از “بهانه” و “مصلحت” و “تقصیر” بی صاحب !
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
سرت را بالا نیاور... سرت به مشقت مشغول باشد.
آنجا در میان کتابهایت ...
☂ "بابا" آب می دهد،
☂ نان می دهد،
☂ "آن دختر" طناب بازی می کند،
☂ "کوکب خانم" سفره قشنگی پهن کرده است،
☂ کبک "خانواده آقای هاشمی"! خروس می خواند،
... همه چیز درست است.
☂ فقط فکر نکنم "اصلاحات"ِ کتاب های درسی دیگر دهقان فداکاری باقی گذاشته باشد ...
فداکاری ها حتی در کتابهای درسی هم مُرده اند ...
سرت در میان کتابهایت باشد،
چون ...
سرت را که بالا بیاوری در یک لحظه کلی راه طی می کنی،
دنیای یک وجب روبرویت هیچ بویی از درس هایت نمی دهد ...
☂ اینجا تو باید نان و آب خودت را بدهی
☂ وقت نداری طناب بازی کنی،
☂ سفره ای در انتظارت نیست ...
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، عاشقانه ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
گاهی عزیزتران کسان چنان تنهایت می گذارند ،
که آدم دلش می خواهد
مدام به خاطره هایش چنگ بیاندازد
و آنجا دنبال چیزی بگردد!
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، تنهایی ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
دوستش بداری و برایش چای بریزیــ
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنیــ
بگویی سلام، می آیی قدم بزنیمــ ؟
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینیــ
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسیــ
گاهی وقتها، آدم چه چیزهایِ سادهای را نداردــ
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، تنهایی ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست. آواره شدن ,حکایت سختی نیست. از پاکی اشکهای خود فهمیدم . لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
آنچه از روزگار بدست می آید با خنده نمی ماند
و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود
فردا خورشید دوباره طلوع خواهد کرد حتی اگر ما دیگر نباشیم !
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها: